خاطرات این چند روز
جند وقتیه که مامانم تنبل و نمیاد مطلب واسه من بزاره. ولی امروز که حوصله اش اومد سرجاش و ... چند روزه که خونمون فرش نداریم و دادیم که بشورن. من هم که عشق این کارهای اینطوریم. سوار ماشینم میشم و رو سرامیکها ویراژ میدم و خیلی حال میده. این تعطیلی نیمه شعبان ما تهران هستیم و تو تهران می چرخیم . مامانم قول داده که منوم ببره پارک ارم. ولی اواخر هفته دیگه تعطیلی مامانم شروع میشه و قراره که ما به امیدخدا سه شنبه با قطار بریم مشهد. البته مامان شهلا هم با ما میاد. من خیلی خوشحالم چون دوست دارم که سوار قطار بشم و روز شنبه برمی گردیم و یکشنبه قراره که با مامانی شهناز و بابارضا بریم شمال. تا آخر هفته دیگه. پنج شنبه هم تولد هلیا جونیه . تولد من هم توی...
نویسنده :
مامان پروانه
10:36
گرفتن پاسپورت شخصی برای پانیذ خانم
از اونجایی که دیگه من، من شدم و دیگه قاطی آدمها شدم. باید پاسپورت جداگونه داشته باشم. دیروز رفتیم عکس انداختیم. آقای عکاسباشی خیلی مهربون بود و همش منو میخندوند. یک عکس خشگل هم ازم انداخت . امروز هم مامانم و بابام رفته بودند برام پاسپورت بگیرند که بهشوند نداده بودند گفتند که باید خود اینجانب اونجا باشم. بعد مامانم اینا اومدند دنبالم مهدکودک و منو بردند پلیس + 10. اقای پلیس بهم سلام کرد و گفت عمو خوبی؟ منهم خجالت کشیدم. و سرم و انداختم پایین. بعد گفتند که دیگه مشکلی نداره و میتونی بری. منهم با مامانم رفتیم دوباره مهدکودک. ولی من دیگه نمی خواستم برگردم. ولی با اصرار مامانی رفتم چون مامانم دیرش شده بود و میخواست بره...
نویسنده :
مامان پروانه
14:24
ادامه عکسهای شمال که تو دوربین عمه ام بود.
یه سری عکسها از آخرین مسافرتم به شمال توی دوربین عمه ام بود که مامانم کش رفت و آورد بزاره توی وبلاگم. این عکس عمو احسانه که من خیلی دوستش دارم و البته اونهم هم منو خیلی دوست داره. این عکس مربوط به سیزده بدر امساله. ...
نویسنده :
مامان پروانه
10:58
نمایش شنگول و منگول
روز دوشنبه مهدکودک نرفتم چون میخواستم برم مهمونی خونه عمه ام. مامانی شهلا با عزیزه جون اومدند دنبالم و ساعت ١٠ رفتیم خونه عمه. مامانم ولی سرکار بود و قرار بود بعدازظهر از سرکار بیاد اونجا. من هم خونه عمه کلی شیطونی کردم و آتیش سوزوندم. از اونجاییکه خونه عمه استخر داره ساعت ٢ هممون رفتیم استخر و منهم کلی بازی کردم و خیلی خوش گذشت.ساعت سه و نیم که اومدیم بالا مامانم هم بعد از ده دقیقه اومد و منهم خیلی کم غذا خوردم (طبق معمول) . همگی خوابیدیم. ساعت ٦ از خواب بلند شدیم و رفتیم پارک قیطریه. خیلی پارک خوب و بزرگی بود. همونجا هر شب ساعت ٧ تاتر شنگول و منگول اجرا میشه ما هم بلیط گرفتیم و رفتیم . من و مامانم و مامانی شهلا ردیف اول نشستیم و خیلی بهم...
نویسنده :
مامان پروانه
12:00